معماری زیست‌گرایانه (پایدار) بدون استفاده از گیاهان: طراحی نامرئی برای بهبود رفاه و تندرستی

می 3, 2025

اصطلاح زیست‌دوست (Biophilia) به‌طور طبیعی، تصاویری از ساختمان‌هایی غرق در پوشش گیاهی و ادغام‌شده در مناظر طبیعی را در ذهن تداعی می‌کند. در معماری معاصر، این مفهوم بیشتر با به‌کارگیری فضای سبز در محیط‌های ساخته‌شده پیوند خورده است، اما چنین کاربردهایی تنها بخش کوچکی از گستره واقعی طراحی زیست‌گرایانه را نشان می‌دهند. بی‌شک، طبیعت نقشی محوری در طراحی زیست‌گرایانه دارد، اما تأثیر آن در پیکربندی فضا و الگوهای محیطی، منجر به استراتژی های جدیدی میشود که اغلب نادیده گرفته می‌شوند. زیست‌دوستی نامرئی که در سطحی پنهان اما تاثیرگذار قرار دارد، اغلب به سلامت هر چه بیشتر ساکنین آن محیط کمک می کند.

“برداشت‌های مدرن به‌نظر می‌رسد که جوهره‌ی اصیل طراحی زیست‌گرایانه را کمرنگ کرده‌اند.” روان‌شناس اجتماعی، اریش فروم، نخستین بار در سال ۱۹۶۴ این مفهوم را بیان کرد تا از آن برای توصیف «عشق به زندگی» استفاده کند؛ عشقی که او آن را ویژگی ذاتی موجودات زنده و رفتارهای درونی آن‌ها می‌دانست. در دهه‌ی ۱۹۸۰، در میانه‌ی مواجهه‌ی جامعه با شهرنشینی گسترده و گسست از جهان طبیعی، زیست‌شناس ادوارد ویلسون این نظریه را گسترش داد تا بر پیوند عاطفی که انسان ذاتا با طبیعت دارد، تمرکز کند.

تکیه‌ بر طبیعت، پایه و اساس طراحی زیست‌گرایانه در معماری است. اگرچه این رویکرد اغلب بر مزایای درمانی گنجاندن گیاهان در طراحی فضا تأکید دارد، اما در واقع، زیست‌دوستی بیشتر بر چارچوب راهنمای ارتباط انسان و طبیعت متمرکز است. این رویکرد بر این اصل استوار است که انسان در بسترهای طبیعی تکامل یافته و همچنان نسبت به عناصر و الگوهای طبیعی که بقای او را تضمین می‌کرده‌اند، واکنش مثبتی نشان می‌دهد.

اصول طراحی زیست‌گرایانه

طراحی زیست‌گرایانه این ترجیحات تکاملی انسان را به کاربردهای معماری تبدیل می‌کند. چارچوب ارائه‌شده توسط استیون کلرت برای طراحی زیست‌گرایانه، سه حوزه‌ی تجربی را تعریف می‌کند: تجربه‌ی مستقیم از طبیعت، تجربه‌ی غیرمستقیم از طبیعت، و تجربه‌ی فضا و مکان. تجربه‌های مستقیم معمولاً شامل عناصر واقعی طبیعی مانند گیاهان و آب می‌شوند. دو دسته‌ی دیگر، با رویکردهایی کمتر آشکار و اغلب ناپیدا شناخته می‌شوند که می‌توانند روان و فیزیولوژی انسان را تحت تأثیر قرار دهند.

تجربه‌ی غیرمستقیم از طبیعت شامل بازنمایی عناصر طبیعی است؛ مانند آثار هنری که مناظر طبیعی را به تصویر می‌کشند، مواد برگرفته از طبیعت مانند چوب و سنگ، یا الگوهای تزئینی الهام‌گرفته از فرم‌های طبیعی. این عناصر طراحی، واکنش‌های روانی مشابهی با مواجهه‌ی واقعی با طبیعت در انسان ایجاد می‌کنند، بدون اینکه نیاز به نگهداری مداوم مانند باغبانی داشته باشند. بازتاب منطق طبیعت – مانند چرخه‌ها و توالی‌های آن- در طراحی نیز اهمیت زیادی دارد. این موضوع می‌تواند در قالب طراحی هماهنگ با تغییرات کیفیت نور در طول روز یا تحریک حواس از طریق تنوع بافت‌ها ظاهر شود.

به‌جای طراحی مستقیم طبیعت در فضا، اصول زیست‌گرایانه (biophilic) دیدگاه را به گونه ای تغییر می‌دهند تا به طراحی طبیعت در «ماهیت فضا» پرداخته شود. اصول طراحی نامرئی، با تمرکز بر اصولی که انسان‌ها به‌طور تکاملی به آن‌ها تمایل داشته‌اند، به گونه ای به طراحی فضا می پردازند که حس رفاه غریزی را در انسان فعال می‌کنند.

 پژوهش‌ها نشان می‌دهند که این اصول طراحی، حتی در محیط‌هایی که فاقد عناصر طبیعی واقعی هستند می‌توانند استرس را کاهش دهند و عملکرد شناختی (قابل یادگیری در طول زمان و نه غریزی) را بهبود بخشند.

ماهیت فضا: اصول ناپیدای طراحی

چهار الگوی طراحی، نیازهای روان‌شناختی انسان را از طریق چیدمان عناصر معماری، هدایت حرکت، و دست‌کاری در ادراک فضایی برآورده می‌کنند:

چشم‌انداز به تمایل ذاتی ما برای دیدن فراتر از محیط اطرافمان و دستیابی به یک دید گسترده‌تر می‌پردازد. این مزیت تکاملی به انسان‌ها کمک می‌کرد تا منابع یا تهدیدها را شناسایی کنند. در معماری معاصر، چشم‌انداز از طریق پلان‌های باز، دیدگاه‌های مرتفع، بالکن‌ها و جای‌گذاری هوشمندانه پنجره‌ها که منظره‌هایی با دید دور ارائه می‌دهند، محقق می‌شود. این استراتژی با ایجاد حس کنترل بر محیط، به کاهش استرس و بهبود تمرکز کمک می‌کند. آگاهی دقیق‌تر از محیط پیرامون، موجب تقویت ثبات و تعادل عاطفی می‌شود.

پناه مکمل “چشم‌انداز” است و فضاهای محافظت‌شده‌ای را فراهم می‌کند که احساس امنیت را ایجاد می‌کنند، در حالی که همچنان ارتباط بصری با فضاهای بزرگ‌تر را حفظ می‌کنند. این الگو بازتاب نیاز اجدادی ما به پناهگاهی امن است. تعبیرهای معماری آن شامل طاقچه‌ها، فضاهای نشیمن سرپوشیده، سقف‌های پایین‌تر، یا فضاهای نیمه‌بسته در درون محیط‌های وسیع‌تر است. چنین فضاهایی جوی از آسایش روانی پدید می‌آورند، فرصتی برای رهایی از فشار ذهنی ایجاد می‌کنند و تمرکز روی کارهای پیچیده را ممکن می‌سازند. فضاهای پناه به‌ویژه برای تأمل‌های درون‌گرایانه و تعاملات گروه‌های کوچک مناسب‌اند و می‌توان آن‌ها را در محیط‌های پُر‌تحریک به‌عنوان نواحی بازسازی روانی گنجاند. این رویکرد به‌ویژه در طراحی برای افراد با تنوع‌های عصبی (neurodiverse) کاربردی و مؤثر است.

رمزآلودی کنجکاوی طبیعی ما را از طریق دیدهای نیمه‌پوشیده، مسیرهای پیچ‌دار، یا سفرهای تجربی‌ای که با کاوش بیشتر، اطلاعات بیشتری را وعده می‌دهند، درگیر می‌کند. این الگو نوعی کشش خفیف و دلپذیر ایجاد می‌کند که تعامل ما با فضاها را افزایش می‌دهد. راهروهای منحنی، عناصر جداکننده‌ی جزئی، یا آشکار شدن تدریجی فضاها به صورت مرحله‌ای می‌توانند این اثر را به خوبی ایجاد کنند. مصالح نیمه‌شفاف که به فعالیت‌های آن‌سوی خود اشاره دارند، یا نورپردازی‌ای که سایه و روشنایی می‌سازد، نیز در این راستا مؤثرند. رمزآلودی با افزایش ترشح دوپامینِ مرتبط با انتظار و کشف، تقویت حافظه‌ی فضایی، و افزایش تعامل عمیق‌تر با محیط اطراف همراه است.

ریسک/خطر خطر قابل شناسایی را با تدابیر ایمنی قابل‌اعتماد معرفی می‌کند تا هیجان را بدون به خطر انداختن ایمنی ایجاد کند. نمونه‌هایی از این الگو شامل تجربیات ارتفاعی از طریق کف‌های شیشه‌ای یا گذرگاه‌های مرتفع، سازه‌های بدون تکیه گاه (عناصر پیش‌آمده) یا فضاهایی است که به‌نظر می‌رسد گرانش را نقض می‌کنند. چنین عناصری می‌توانند تجربیات جذابی ایجاد کنند که آگاهی و لذت از فضا را افزایش می‌دهند. طراحی‌ها می‌توانند این اصل را به بهترین نحو از طریق سازه های بدون تکیه گاه (cantilever)، عبور از آب یا سازه‌هایی که حس کنترل‌شده‌ای از سرگیجه را ایجاد می‌کنند، به وجود آورند. این عناصر تعامل حسی را تقویت کرده و تشویق می‌کنند که کاملاً در لحظه حضور داشته باشیم و پیوند عاطفی با فضا و تعلق به مکان را افزایش می‌دهند.

فضاهایی که این اصول را تجسم می‌کنند، به‌طور خاموشی قصد زیست‌گرایانه خود را اعلام می‌کنند. به‌کارگیری این اصول، مزایای سلامتی زیست‌گرایانه را به رویکردی مقرون به‌صرفه برای رفاه ساکنان تبدیل می‌کند، که صرفاً به چیدمان فضایی وابسته است، برخلاف استفاده‌ی پرهزینه‌تر از گیاهان که نیازمند نگهداری و تنظیمات فصلی است. معماری زیست‌گرایانه در ادراک انسانی و پاسخ‌های روان‌شناختی آن ریشه دارد.

طراحی زیست‌گرایانه معماران را ترغیب می‌کند که مسیر و تحرکات کاربر در یک فضا را در نظر بگیرند. تجربه‌ی کامل آن‌ها از فضا- حرکت در مسیرهای دید و گردش در تغییرات حجمی- به یک دغدغه‌ی اصلی تبدیل می‌شود. حتی در محیط‌های محدود یا با بودجه‌های کم، زیست‌گرایانه‌ی نامرئی می‌تواند از طریق تغییر در ارتفاعات، حجم‌ها، خطوط دید و مسیرها به‌کار گرفته شود. مؤثرترین طراحی ها تعادلی میان این چهار عنصر ایجاد می‌کنند تا ترکیبی از چشم‌انداز و پناه، رمزآلودی و وضوح، ریسک درک‌شده و ایمنی واقعی را بسازند.

فراتر از سبزگرایی

گیاهان قطعاً فضاهای زیست‌گرایانه را بهبود می‌بخشند، اما تمرکز صرف بر روی گیاهان و عناصر سبز، ابعاد موثرتری از طراحی زیست‌گرایانه را نادیده می‌گیرد. گیاهانی که بدون در نظر گرفتن ارتباطات انسانی با فضا اضافه می‌شوند، نمونه‌ی بارز سبزگرایی (greenwashing)  هستند. اما با ترکیب این عناصر با دیگر استراتژی‌های مذکور از طراح زیست‌گرایانه، این ویژگی‌ها فضاهایی می‌سازند که رفاه روانی را بهبود می بخشند. همانند زیستگاه‌های طبیعی که از اصول به هم پیوسته ای تشکیل شده اند، فضاهای زیست‌گرایانه نیز باید استراتژی‌های طراحی متعددی را با هم هماهنگ کنند تا رفاه انسانی را به حداکثر برسانند.

سازمان‌هایی مانند موسسه بین‌المللی آینده‌ی زنده (International Living Future Institute) و موسسه زیست‌گرایانه  (Biophilic Institute)  در حال شکل‌دهی به آموزش در زمینه طراحی زیست‌گرایانه هستند و برای ایجاد درک بیشتر از ارتباطات انسان و طبیعت تلاش می‌کنند. اجلاس رهبری زیست‌گرایانه هر ساله رهبران این حوزه را گرد هم می‌آورد تا با تمرکز بر پروژه ها و تحقیقات جدید، این حوزه را فراتر از کاربردهای ساده برده و به کاوش‌های عمیق‌تر بپردازند. همچنین کنفرانس آینده‌ی زنده نقش طراحی‌های بازسازی‌کننده و زیست‌گرایانه را در مقابله با چالش‌های بزرگ‌تر زیست‌محیطی و اجتماعی مورد بررسی قرار می‌دهد.

جنبش طراحی زیست‌گرایانه بر این موضوع تأکید دارد که پیاده‌سازی عملی آن، نیازمند دانش بین‌رشته‌ای است که روان‌شناسی، زیست‌شناسی و نظریه معماری را در بر می‌گیرد. به‌جای پیروی از فرمول‌های دستوری یا اضافه کردن عناصر طبیعی به‌طور نمادین، معماران باید اصول بنیادین را درک کرده و آن‌ها را بر اساس زمینه‌های خاص، نیازهای کاربران و اهداف عملکردی تطبیق دهند.

تمرکز بر معیارهایی مانند کاهش استرس، عملکرد شناختی و افزایش خلاقیت، طراحی زیست‌گرایانه را فراتر از مسائل زیبایی‌شناختی برده و به نیازهای بنیادی انسان پرداخته است. استفاده از این رویکرد با توجه به شواهد نشان می‌دهد که در حالی که گیاهان به محیط‌های زیست‌گرایانه کمک می‌کنند، ویژگی‌های فضایی نامرئی مانند چشم‌انداز، پناه، رمزآلودگی و پیچیدگی اغلب تأثیر مشابه یا حتی بیشتری بر تجربه انسانی دارند.

طراحی زیست‌گرایانه فراتر از افزودن گیاه به فضاست و بر پیوند عمیق انسان با طبیعت تمرکز دارد. این رویکرد با استفاده از اصولی چون چشم‌انداز، پناه، رمزآلودگی و حس خطر کنترل‌شده، به بهبود سلامت روان، کاهش استرس و ارتقاء عملکرد شناختی کمک می‌کند. اجرای مؤثر آن نیازمند دانش میان‌رشته‌ای است و به جای سبزگرایی سطحی، باید کیفیت فضایی را با درک عمیق از نیازهای انسانی طراحی کرد. طراحی زیست‌گرایانه موفق، فضا را برای تجربه رفاه و حس آسودگی بیشتر آماده می کند.